گندم جونگندم جون، تا این لحظه: 10 سال و 10 ماه و 21 روز سن داره

گندم طلائی ما

ماه نگار 67

عشقدونه سلام خاطرات این ماه و دو روز زودتر دارم برات میذارم،سرم شلوغه به خاطر همین از فرصتی که داشتم استفاده کردم این ماه تو مهد جشن شب یلدا داشتین که یکشنبه 26 آذر بود و چهارشنبه اش هم عکاسی با تم یلدا داشتین،دوتا تولد هم داشتین که عکسهاشو برات میذارم از آموزشهای مهدت بگم که خیلیییی یاد گرفتن حروف و دوست داری و همش تو کتابها و تو خیابون حروفی رو که یاد گرفتی پیدا میکنی و می خونی از این ماه برنامه ی خوابتو عوض کردم و دیگه بعدازظهرها نمی خوابونمت و عوضش شب ساعت 9 می خوابی وصبح خیلی سر حالی بعدازظهرها من یه چرتی میزنم چون شدیدا بهش نیاز دارم و هر بر بیدار میشم یه جوری خودتو سرگرم کردی،عاشق این کلاژ شدم دخت...
17 دی 1397

یلدای 97

عشقدونه سلام یلدات مبارک باشه گلم،ان شالله سالهای سال با دل خوش کنار هم شب یلدا رو جشن بگیریم امسال شب یلدا مهمون داشتیم،مامان جون و باباجون و دایی یاسین مهمونمون بودن که پنج شنبه صبح اومدن وشنبه صبح رفتن ویلدا باهم بودیم و جایی دایی امین وزندایی مهدیس خیلییییییی خالی بود مامان جون برات یه پیراهن بافته بود که شب یلدا بپوشی،امسال هوا باهام همکاری نکرد وهمش بارون بود ونشد تو فضای باز ازت عکس بندازم،ان شالله سر یه فرصت مناسب عکسهای خوبی میگیرم ویترین فروشگاههم یلدایی زده بودیم و شما رفتی تو ویترین یعنی هر کی رد میشد کلی خنده اش میگرفت رفتی لامپهارو خاموش کردی و نمی گذاشتی کسی چیز...
2 دی 1397
1